شعر درباره مادر در ادبیات فارسی بسیار زیاد است. شاعران ایرانی به خوبی میدانستند که مادر چه نقش مهمی در زندگی و جامعه دارد و از دیرباز تا امروز، اکثر آنها دست کم یک شعر درباره مادر سرودهاند. بیایید نگاهی به چند شعر زیبا در وصف مادر بیندازیم.
یک/
دست هر نااهل بیمارت کند
سوی مادر آ که تیمارت کند
دو/
بیا ای مادر عشرت به خانه
که جان را فرش مادر میتوان کرد
تا که مادر هست
قدر او باید گفت
کف پایش بوسید
پی شادیش رفت
بعد او دنیا نیست، بعد مادر جان نیست …
بیمارم، مادر جان!
میدانم، میبینی
میبینم، میدانی
میترسی، میلرزی
از کارم، رفتارم، مادر جان!
میدانم، میبینی
گه گریم، گه خندم
گه گیجم، گه مستم
و هر شب تا روزش
بیدارم، بیدارم، مادر جان!
میدانم، میدانی
کز دنیا، وز هستی
هشیاری، یا مستی
از مادر، از خواهر
از دختر، از همسر
از این یک، و آن دیگر
بیزارم، بیزارم، مادر جان!
من دردم بی ساحل.
تو رنجت بی حاصل.
ساحر شو، جادو کن
درمان کن، دارو کن
بیمارم، بیمارم، بیمارم، مادر جان!
شعر شریعتی درباره مادر
مادر نگاه خسته و تاریکت
با من هزارگونه سخن دارد
با صد زبان به گوش دلم گوید
رنجی که خاطر تو ز من دارد
دردا که از غبار کدورتها
ابری به روی ماه تو میبینم
سوزد چو برق خرمن جانم را
سوزی که در نگاه تو میبینم
چشمی که پر زخندهی شادی بود
تاریک و دردناک و غم آلودست
جز سایهی ملال به چشمت نیست
آن شعلهی نگاه، پر از دود است
آرام خنده مــی زنــی و دانم
در سینهات کشاکش طوفان است
لبخــنـــد دردنـاک توای مـــادر
سوزندهتر ز اشک یتیمان است
تلخ است این سخن که به لب دارم
مادر بلای جـــان تو مـــــن بودم.
امّا توای دریغ گمان بردی
فرزند مهربـان تو من بودم.
چون شعلهای که شمع به سر دارد
دائم ز جســم و جـــان تـو کاهیــدم.
چون بت تو را شکستم و شرمم باد
با آن که، چون خــــدات پــرستیــــدم
شرمنده من به پای تو میافتم،
چون بر دلم ز ریشه گنه باریست
مــادر بــلای جان تو من بودم
این اعتراف تلخ گنــــه باریست
چون صبا در مزرع سبز فلک
بال در بال کبوتر داشتن
حشمت و جاه سلیمان یافتن
شوکت و فر سکندر داشتن
تا ابد در اوج قدرت زیستن
ملک هستی را مسخر داشتن
بر تو ارزانی که ما را خوشتر است:
لذت یک لحظه مادر داشتن
باز آمدم به خانه چه حالی! نگفتنی
دیدم نشسته مثل همیشه کنار حوض
پیراهن پلید مرا باز شسته بود
انگار خنده کرد، ولی دلشکسته بود:
بردی مرا به خاک کردی و آمدی؟
تنها نمیگذارمتای بینوا پسر
میخواستم بخنده درآیم ز اشتباه.
اما خیال بودای وای مادرم
ای آن که تویی صبور خانه، مادر
ای شمع تویی فروغ خانه، مادر
ای عطر تو عطر هر بهار است، مادر
وای (وی) مهر تو در حد کمال است، مادر
ای نام تو ملک، چه بی ریایی، مادر
هم شاه غم و ملک وفایی، مادر
ای آن که بهشت بود تو را،ای مادر
کآن وعده اوست، خدا، تورا ای مادر
و، اما تو! ای مادر! ای مادر!
هوا
همان چیزی ست که به دور سرت میچرخد
و هنگامی تو میخندی
صافتر میشود…::::
لنگههای چوبی درب حیاطمان گرچه کهنه اند و جیرجیر میکنند.
ولی خوش به حالشان که لنگهی همند…
به من بیاموز
چگونه عطر، به گُلِ سُرخش باز میگردد
تا من به تو باز گردم
مادر!
آهای مادر! پیِ گورم مگرد
نقشِ خون دارد نشان گور مرد
آن شقایق، رُسته در دامان دشت
گوش کن تا با تو گوید سرگذشت
ابرِ آن باران که بر صحرا گریست
با تو میگوید که این گرینده کیست
گر نه کامی از جوانی راندهام
با جوانان، چون جوانی ماندهام
نغمهٔ ناخوانده را دادم به رود
تا بخواند با جوانان این سرود
چشمهای در کوه میجوشد، منم
کز درونِ سنگ بیرون میزنم
قطرهٔ در شیشه مانده تنگ و تار
آب روشن شد، روان در جویبار
شعر فاضل نظری درباره مادر:
باز با گریه به آغوش تو برمی گردم.
چون غریبی که خودش را برساند به وطن
امیر خسرو دهلوی درباره مادر:
مادر من خستهٔ تیمار من.
چون نظر افگند به دیدار من
پرده ز روی شفقت بر گرفت
اشک فشانان ببرم در گرفت
داد سکونی دل آشفته را
کرد وفا نذر پذیرفته را
امیدواریم از این اشعار درباره مادر لذت برده باشید.